من و تو

پرده

کوچولوی من  یه کار بدی کردم که عذاب وجدان داره خفه ام میکنه  دیروز اومدن پرده خونه رو نصب کردن و من با کلی ذوق رفتم خونه  همین که در و وا کردم دیدم اصلا شاله کنار پرده امون و دوس ندارم ، عینه بچه ها شروع کردم غر زدن و زودی طاقت  نیاوردم و زنگ زدم سیام  از سیام همچین سلیغه ای بعیید بود و من کلا تعجب کردم که این و کی انتخاب کرده  هی بهش گفتم و گفتم و گفتم  تا بعد از حرفام بهم گفت : رها من فک میکردم میتونم خوشحالت کنم ولی دیدم اینجوری نشد  اگه دوس نداری عوضش میکنم  همون موقع انگار کوبید رو کلم و کلی شرمنده شدم و گفتم نه خوبه ، عادت میکنم  بعد که گوشی و قطع کردم دیدم اصلا عادت کر...
31 ارديبهشت 1393

روزمره گی های من

کوچولویه خوشگلم  دیروز بعد از مدت ها یکم نفس کشیدم  پنجشنبه بعد از کلی غر زدن به سیام که ازش میخواستم بیاد خونه و کمکم کنه و میگفت که وقت نداره و کارام و نگه دارم واسه بعد از روز پدر  هی من غر زدم و هی سیام گفت که نمیشه و به ... بگو بیاد و به اون بگو بیاد  منم که عمرا از کسی کمک نمیخوام واسه این جور چیزا  لج کردم و رفتم خونه و آستینا و دادم بالا و خودم شروع کردم به مرتب کردن  فرش و جمع کردم و اون مبلای سنگین و ازون ور هول دادم اون ور و هی هول دادم اینور تا یه جا واسشون پیدا کنم  رو سرامیکا چسب چسبیده بود و با کلی زحمت با کارتک همه رو تمیز کردم و میز و تی وی و همه رو خودم جابه جا کردم  بعدشم ر...
20 ارديبهشت 1393

:(

دیروز سیامک ظهر رفته بود خونه مامانم تا دستگاه ساندویج میکرمون و بگیره و بهم زنگ زده که رها شب بیا اینجا منم بهش گفتم نه سیام میخوام برم خونه ، ظرفا مونده باید بشورم و دیگه هیچی نگفت  بعد   افسانه زنگ زد و  گفت که دست رضا _ داداشم مو برداشته  سیام تا این و سنید گفت رها شب میام دنبالت بریم یه سر به مریض بزنیم   و اون لحظه من   که دلم نمیخواست برم یکم غر زدم و سیامک اما گفت که باید بریم و نریم زشت میشه و ازین حرفا  آخه یکی نیست بگه ، چرا زشت میشه  مگه داداشه من نیست  دلم نمیخواد بریم ، اصلا بذار ناراحت شه  به هر حال ، تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بگم واسه شام نر...
18 ارديبهشت 1393

موبایل

سیامک موبایلش خیلی قدیمی شده بود و من هر چی میگفتم عوضش کن میگفت نه ... این یار قدیمیه منه  این همیشه با منه  تا اینکه دیگه خودم تصمیم گرفتم این کارو واسش انجام بدم  فک میکردم واسه روز مرد یه گوشی بگیرم و خوشحالش کنم  اما چون یکم عجولم و ترسیدم پولمم خرج کنم ، دیروز این کار و کردم  شب گوشی و گذاشتم  تو جاامون و سیام که رفت مسواک کنه ، خودمم رفتم حموم یه دوش بگیرم  که دیدم خوشحاااال اومده از من تشکر میکنه  از حموم که اومدم ، دیدم هنوز گوشی و باز نکرده و مثل بچه ها نشسته که منم بیام که با هم اینکارو انجام بدیم   ذوقش کاملا مشخص بود و کلی ازم تشکر کرد  بعدشم یکم توضیح راجع به ...
16 ارديبهشت 1393

روزمره گی ها

تا چند وقت پیش میگفتم میرم خونه خودمون و یه چایی با سیام میخورم و لباسای راحت تو خونه میپوشم و تی وی میبینم و غذا میپزم و زندگی میکنم  اما ... الان  بازم به هیچ کدوم ازین کارا نمیرسم  یه روز خونه مادر شوهریم و یه روز خواهر شوهر و یه روز عمو میمیره ، مراسم داره ، یه روز یکی تولدشه میریم خونشون  بعد میبینم ده روز شده به خواهرم سر نزدم و ازم انتظار داره که برم فسقلیش و ببینم و یه روزم که میرم خونه کلا میمونم تو آشپزخونه و آخرش انقد خسته میشم که میافتم تو جام و نااا ندارم یه چایی بخورم  سیام شدیدا اهل رفت و آمد و مهمون اومدن و مهمونی رفتن و به بزرگا سر زدن و زنگ زدنه و من اصلا اینجوری نبودم و اما به خاطر سیامک س...
15 ارديبهشت 1393

روزمره گی های امساله ما

سلاااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااام  عید همتون بازم مبارک و امیدوارم که سال جدید و همتون همونجوری که دوس دارین تموم کنین  من که امسال و تصمیم گرفتم استراحت کنم و یکم حالم و خوب کنم بالاخره بعد از کلی مکافات و سختی کابینت و کاغذ دیواری هم تموم شد و یکم جمع و جور شدیم و شبا خونه خودمون میخوابیم پدر شوهری هم دل تنگ و   هی زنگ میزنه که شام بریم خونشون و منم دیگه از خدا خواسته   و تنبل ______ میگم چشممممممممم به روی جفت چشام      و اما بهترین خبر امسال بدنیا اومدن عضو جدید خونوادمونه    آرتینا  الهی که من فداش بشم  واااااای وااااااااای نمیدونین...
14 ارديبهشت 1393

لوله کش

سلام  خیلی وقت بود که میومدم سر میزدم و ولی حوصله نوشتن نداشتم راستش از وقتی نمیونم نظر بذارم کلا سست شدم تو این سایت ، به هر حال ----------------------------------------------------------------------------------------------------- بازم بریم سراغ پدر شوهریه عزیز و محترم همون طور که میدونین و قبلا هم گفتم خونواده شوهرم بعد از 40 سال زندگی کردن تو یه خونه قدیمی با کلی اصرار بچه ها تصمیم گرفتن خونه و بفروشن و برن آپارتمان نشینی چند روز پیش ، همسایه پایینی اومد بالا و به پدر شوهریم گفت که از سقفش آب میاد و سیام و پدر شوهری رفتن و دیدن بعــــــــــــــــله دیوار سوراخ شده و آب میده و گچا نرم شده دیروز تو اتاق بودم که میش...
14 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد